قبرستان

۶ مطلب در بهمن ۱۳۹۲ ثبت شده است

ریحانه النبی

يكشنبه, ۲۷ بهمن ۱۳۹۲، ۰۷:۳۹ ب.ظ

ریحانه النبی دوتا نویسنده داشت  سعیده و  فاطمه. سعیده رو اول نوشتم چون اول اون اومده بود تو بلاگم و اینکه تعداد مطالبشم بیشتر از فاطمه بود. دارم اینا رو می نویسم چون از کلمه ی close  خوشم نمیاد! خودشون که گفتن بر می گردیم این میشه  it is error now : coming soon

به جهت همین اشتباه ساده هم میشه مجلس ختم گرفت براشون، در ضمن این حالت کما رو هم خیلی دوست ندارم برا وا شدن دل خودمون هم که شده از ال نینو که مشتاق و پی گیر این مجلس بود دعوت می کنم تا پشت تریبون بیاد و با تلاوت آیاتی چند از واگویه مستمعان را به فیض برساند!

اون جشن تولد و قبولی دانشگاه رو یادم نمیره هیچ وقت ، چون یه شعرم گفتم همونجا بس که با احساس نوشته شده بود ، مطلب های زیادی درباره امام زمان عج داشتن و شعرهای قشنگ و خاطراتی که از دل روزها یا شب ها سزاوار نوشتن بودن

فاطمه از این قبرستون بدش میاد و یادم میاد یه بار گفتن این ها عجب آدم هایی هستن که میذارن و میرن! اصلن به فکر بقیه نیستن و سعیده دوست داشت قبرستون رو ، به اندازه ی تعداد کامنت هایی که نوشته فاتِ حَه


+انتشار مجدد با تغییرات جزئی

به تاریخ 1393/2/23 مصادف با 13 رجب روز پدر

عطریار

دوشنبه, ۲۱ بهمن ۱۳۹۲، ۰۱:۳۸ ق.ظ
عطریار رو دوسش داشتم اون موقعی که من بلد نبودم قالب های بیان رو تغییر بدم یه قالب برام درست کرد نمی دونستم بلده خودش پیشنهاد داد البته یه بلاگ عمومی بود با فضای خاص. بعد از اون من تصمیم گرفتم قالب هام رو دستکاری کنم و یه چیزایی بهش اضافه یا کم کنم ، همین جور رفتم جلو و تو این راه همیشه همراه خوبی بود، متواضعانه کمک می کرد مرحوم.
الان از اون حرفی که بهش تو آخرین رد و بدل کردن های کامنتی زدم ناراحتم! ولی خب حقش بود باید به خودش میومد حالا نمی دونم این مرگ به اون ربطی داره یا نه ؟
به روز نمی شد انگار با خودش قهر کرده بود، انتخاب شعراش خوب بود در حد تیم ابومسلم خراسان. اون فونت نستعلیق عطریارش حتمن همیشه رو مخ خواهد بود ، تو یه عکس بزرگ ریز و نمکی اون گوشه سمت راست. حال می کنم بگم واسش فاتحه بخونید، واجب و مستحب و مباح و مکروهشم نمی دونم 

علت مرگ!

شنبه, ۱۹ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۳۱ ب.ظ

به خبری که هم اکنون به دست من رسیده توجه فرمایید :

طبق اخبار واصله علت اصلی مرگ بلاگفایی ها، میهن بلاگی ها، پرشین بلاگی ها و انواع و اقسام دیگر وبلاگ ها شیوع ویروسی به نام بیان می باشد که بسیار هم خطرناک اعلام شده است. مدیران سایر وبلاگ ها به کاربران خود تذکر داده اند که به هیچ وجه کامنت هایی با پسوند blog.ir را تایید نکنند زیرا به محض اولین تایید بعد از چند ماه شما را از پا در خواهد آورد. 

.

با مرگ خود از هر نوعش و با هر سبکی

ما را در غم خود خوشحال کنید

مدیریت قبرستان

خانم دودی

يكشنبه, ۱۳ بهمن ۱۳۹۲، ۰۲:۵۱ ق.ظ

خانم دودی با کلی دود اومده بود تو حلال ها ، من تلاش کردم یه پنکه ای چیزی چه میدونم بالاخره فنی دقیقن اینجوری بخونید فَ نی نه فنّی! بله داشتم می گفتم با همین وسایل تکنولوژیکال جدید دود ایجاد شده از همین مظاهر مدرن رو برطرف کنم

خیلی هنرمند این اواخر چن تا اثر هنری خودشم رو کرده بود و البته یه جای دیگه ای هم می نوشت نه اینکه وبلاگی داشته باشه شاید راضی نباشه من بگم خلاصه خوشبختانه یا بدبختانه به جمع اموات پیوست این وبلاگ.

یه زمانی شنیده بودم تو بهشت زهرا هر ساعت فلان تعداد (نشان از زیاد بودن اموات)  میارن قبر می کنن باورم نمی شد الان کم کم داره باورم میشه ملت همین جور می میرن و زنده میشن ...

یه هر حال به همه ی بازماندگان و کسایی که ایشون رو می شناختن تسلیت عرض و طول می نماییم .

+رهی هم رفت 2 تیر 93

هم او رهی بود خادمه.میهن بلاگ

خاتون

پنجشنبه, ۱۰ بهمن ۱۳۹۲، ۰۳:۲۰ ق.ظ

اگه که من نوکرتم حق دارم بگم سگ رقیـه تم این تیتر وبلاگ خاتون بود چن وقتی هست پیداش نیست تقریبن از محرم به این ور ، به خاطر اون تیتر بهش گیر داده بودن چن وقتی ورش داشت ولی انگار دلش طاقت نیاورد و دوباره نوشتش ، دقیقن 3 محرم یه مطلب واسه حضرت رقیه سلام الله علیها گذاشت و همون شب بود که من رفتم تو حس و این شعر رو گفتم:

ترسیم یک سر بی تن خیال نیست

از شامیان هر چه بگویی محال نیست 

مهمترین خصیصه اش حداقل تو بلاگ من کامنت های پشت سر همی بود که میذاشت روحش شاد و یادش گرامی باد.

شاید زنده شود ولی حالا که مرده:(

چرک نویس های یک آدم

يكشنبه, ۶ بهمن ۱۳۹۲، ۱۱:۵۹ ب.ظ

قطعه 92 ردیف پانزده شماره 6 را چالیدیم برای دفن چرک نویس های یک آدم، این اتفاق هم فقط به خاطر اصرار زیاد دل رحیم و وجدان بیدارمان به وقوع پیوست چون اصولن این قبرستان جایی برای زنادقه و کفارین حربی از نوع یک پسر مجرد نیست مخصوصن آن هایی که بی خود و بی جهت سلام و والسلام می گویند به هر حال گویی انگار! شیرینی این قبرستان به مذاق دوستان خوش آمده دوست دارند هر چه زودتر به جمع محرومین!  بپیوندند. معین را آدمی لجوج و عصبانی یافتیم مخصوصن بعد از یه خاطره شخصی که لازم به گفتن نیست "یادش به خیر آن عکس کذایی" این مزاح بود!!! با جمعه نوشته هایش حال نمی کردم بالعکس دغدغه نوشته های اجتماعیش که برانگیخته شده از مشاهدات روزمره اش بود جذاب و خواندنی و پر حرارت بود مخصوصن آن جاهایی که به اوضاع و احوال مونثان جامعه گره می خورد! گاهی گره ها کور میشد اما تعداد بالای نظرات رسیده هر گره کوری را باز می کرد نخ سوزن نظرات الی!!! او شدیدن نیاز به خواندن فاتحه دارد ولی برایش نخوانید زیرا چون ممکن است به نحوه قرائت شما در خواندن فاتحه برای او به شما گیر دهد. از آخرین نوشته اش چنین برمی آید که قائل به تناسخ است و محارمش به زودی در کالبدی جدید او را خواهند یافت.