حسنا

الان احساس بدی دارم برای نوشتن هیچ وقت اینجوری نبودم تو این شرایطی که گیر افتادم واقعن افتضاح! فوت کردن حسنا یا همون آجی یه جوری بود برام تواین مدتی که سرم شلوغ بود و روند زندگی ام تا حدودی تغییر کرد نمی تونم بگم وقت کم می آوردم منتهی دیگه حس بودن نبود مث سابق ، حس چرخیدن و چریدن تو وبلاگ ها.
وقتی نمی دونم حسنا دقیقن کی فوت شده دیگه نوشتن چه فایده ای داره! من الان حالت اون فامیلی رو دارم که در زمان قهر بودن فامیلش فوت می کنه و با یه خاطره ی بد فقط سر قبرش میرسه " خدا برای هیچ کس نیاره این شکلیش رو "
حسنا حساس بود ، خیلی هم جوشی بود خیلی هم یه دنده و خودسر، در عین حال مهربون من که نفهمیدم این تک جمله هایی که می نوشت رو خودش می نوشت یا از جایی بر می داشت بس که بعضی اوقات من رودربایستی می کنم با خودم می گفتم اگه بپرسم بر می گرده میگه تو بعد این همه مدت نفهمیدی خودم می نویسم یا ... به هر حال در هر دو صورتش قشنگ بود یا قلم خودش یا سلیقه اش برای انتخاب.
اسم بلاگش یارب تنهام بود امیدوارم دلیل فوت شدنش از تنهایی در اومدنش بوده باش نه تنهاترشدنش. خدا از سر تقصیرات همه بگذره فاتحه ای برای برای پاک شدن قلوب همه ی مان قرائت کنید باشد که شاید همین کم پذیرفته شود به درگاهش آمِ ن.

نمی دونم کی فوت شدی ولی رسیدم سرمزارت در تاریخ  1393/2/11ب