چند دقیقه زندگی
يكشنبه, ۵ مرداد ۱۳۹۳، ۱۰:۴۳ ب.ظ
وقتی کوله بار بلاگش رو بست، اومدم تو تابوت به این نیت که این جمه رو بنویسم " کوله بار مرد " بعدشم برم! اما وقتی شروع کردم به نوشتن نتونستم ننویسم! این نیت رو برای چند دقیقه زندگی هم داشتم! می خوام یه اعترافی کنم از قبرستون بدم میاد، بدم میاد چون از هدفش دور شده قرار بود تسکین درد باشه نه آیینه ی دق ، الان شده آیینه ی دق!
وقتی چند دقیقه زندگی رو می بینم یاد یه چتر هفت رنگ میفتم که تو یه عکس پاییزی داره هوا می خوره شایدم بارون! او هم رفت به قول خودش نتونست از دست ویروس شخصی اش بر بیاد! رک بود مثل زندگی!
می تونم بگم با این وضع تورم و گرونی ، کشت و کشتار جهانی ، تعداد بالای مرگ و میر ، کمبود زاد و ولد تنها سوالی که باید ازشون بپرسم اینه که واقعن چه وقت مردن بود ؟ الفاتحه
وقتی چند دقیقه زندگی رو می بینم یاد یه چتر هفت رنگ میفتم که تو یه عکس پاییزی داره هوا می خوره شایدم بارون! او هم رفت به قول خودش نتونست از دست ویروس شخصی اش بر بیاد! رک بود مثل زندگی!
می تونم بگم با این وضع تورم و گرونی ، کشت و کشتار جهانی ، تعداد بالای مرگ و میر ، کمبود زاد و ولد تنها سوالی که باید ازشون بپرسم اینه که واقعن چه وقت مردن بود ؟ الفاتحه
93/4/31+
امیدوارم یه روزی این آیینه ی دق رو دیگه تحمل نکنم تموم بشه حوصله ندارم
- ۹۳/۰۵/۰۵
چقدر از دیدن اینجا شگفت زده شدم!
ولی شدم...
------------
آدم هوس میکنه بمیره ببینه
اینجا چه جوری ازش یاد میشه!
-------------
خدا رفتگان همه رو بیامرزه...